محل تبلیغات شما

ما تهرانیم؛ ما، یعنی من و همسرم. دیروز تو راه برگشت از جایی که همسرم کار داشت، قدم زنون با هم اومدیم خونه. سر راه یه آب انار خوردیم، به یه کتابفروشی سر زدیم، چند بسته سبزی خوردن تازه از گاری سبزی فروش کنار خیابان خریدیم  و تابلوهای نقاشی یه مغازه رو هم نگاه کردیم. 
صبح امروز قبل 7 صبح بیدار شدیم. همسرم در تلاش برای کسب روزی و من هم اسفناج هایی را که دیشب پاک کرده بودم، خرد کردم و گذاشتم بپزه تا بعدا باهاش برای ناهار ظهر، برانی درست کنم. 
دیروز تو کتابفروشی، در پی کتاب امپراطور عشق بودم که یافت نشد. به کتابها نگاهی انداختم. کتابی با این عنوان دیدم: هنر ظریف بی خیالی». نمیخوام بگم خیلی حال کردم از دیدن این کتاب. چون این روزها از این کتابها زیاد هست. ولی یه حس مثبتی را بهم منتقل کرد. 

روح پدرم شاد

ایاک نعبد و ایاک نستعین

عنوانش را نمی دانم

چگونه همدلی کنیم؟

یه ,هم ,همسرم ,سبزی ,سر ,کتابها ,بودم که ,که یافت ,یافت نشد ,عشق بودم ,امپراطور عشق

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

چاپ عکس متری،چاپ عکس بیلبوردی،چاپ بیلبورد،چاپ متری دیجیتالی مركز خرید ایران مشاوران هیروو ♡ گذرگاه عشق ♡ Linda's memory lodinehriy ethabcave باشگاه تیراندازی با کمان کنگره 60 اخبار فناوری و تکنولوژی