محل تبلیغات شما
مدتی بود تلاش می کردم که فکر نکنم. همچنین تمرین می کردم که با همه موقعیت ها با آرامش برخورد کنم. بعد کمی، احساس کردم که چقدر اینطوری یکنواخت می شوم و احساساتم را می کشم. یادم آمد از سخنی که دکتر سروش در مورد مهمان خانه مولانا گفت. سرچ کردم و دیدم عجب سخن جالبی است. مولانا می گوید جلوی هجوم افکار به قلب تان را نگیرید. دلتان را مهمان خانه ی تمامی افکار و احساساتی قرار دهید که به سمت تان می آید؛ خواه مثبت و خواه منفی. وقتی آن را مهمان می دانید، چند فایده دارد. اول اینکه با آن نمی جنگید و از این رهگذر اعصاب خود را خرد نمی کنید. دوم اینکه همانطور که آمده است،خواهد رفت چون مهمان است و سوم اینکه از این راه ندای درون تان را روشن نگه می دارید. 
خلاصه اینکه به این نتیجه رسیدم که افکارم را به بیرون هل ندهم ولی به آنها نپردازم. راه حل هر کاری را موقع خودش، پیدا میکنم یا پیدا می شود. ضمنا به افکار و احساسات منفی ترتیب اثر ندهم. مثلا اگر از چیزی ناراحت می شوم، با خودم نجنگم که ناراحت نشوم. اتفاقا ناراحتی ام را بچشم. تنوع احساسات لذت دارد. اما ومی ندارد که ناراحتی ام را ابراز کنم. یعنی اصلا به این نتیجه رسیدم که وقتم را صرف دلخور شدن از دیگران صرف نکنم. 

خدایا من پدرم را فراموش نکرده ام. هواشو داشته باش

ایاک نعبد و ایاک نستعین

عنوانش را نمی دانم

چگونه همدلی کنیم؟

مهمان ,اینکه ,ام ,افکار ,تان ,ناراحتی ,کردم که ,ام را ,این نتیجه ,نتیجه رسیدم ,رسیدم که

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

fairoepsicam ralemgama ارتودنسی موزیک بامبو My blue Queendom etserophi موسسه خیریه توانبخشی شکوفه های شهرستان فریمان آموزش کامپیوتر انیاک partdesdela Renee's receptions